به نظرمیرسد که عوامل چندی برای نشان دادن اهمیت این موضوع میتوان درکانون توجه قراردادوبرشمرد.
نخست آنکه مدیران نمیتوانند ضرورتهای رفتاری یک سازمان را نادیده انگارند. افزون برلزوم به دست آوردن منابع مالی ومادی ، هرسازمان برای ابقای وظایف خود ، نیاز به افراد انسانی دارد.
دوم اینکه انگیزش به عنوان یک مفهوم نماینده پدیده بسیار پیچیده ای است که به عوامل بسایری درمحیط سازمان اثرمیگذارد واز آنها متاثرمیشود. فهم مبحث انگیزش از اینرو لازم شمرده میشود که درک کامل وبهتر عوامل دیگر چون شیوه رهبری ، طرح ریزی دوباره شغل و نظام های حقوق و دستمزد همگی با عملکرد کارکنان خشنود ازکار ومانند آن بستگی دارد.
سومین دلیل ، محدودیت های روزافزونی است که به وسیله مقررات دولتی ، رقابت های رو به افزایش داخلی وخارجی قانون های تازه ای که برای شهروندان میگذارد وچیز هایی ازاین دست ، که سبب میشود تا مدیریت ناچاربه دنبال راه تازه ای برای افزودن وگاه تنها ، نگاه داشتن تراز اثربخشی سازمانی وکارایی باشد پدید می آید.
دلیل چهارم را می توان در طبیعت تکنولوژ ی مورد نیاز برای تولید درحال وآینده دانست ، همانگونه که تکنولوژی پیچیده ترمیشود ،لازم است که ماشین ها نیز وسایل اثربخشی وکارآی عملیات شوند.تکنولوژی امروزی دیگرمترادف با اصطلاح خودکاری یا اتوماسیون نیست.
سرانجام ، درحالی که سازمان ها دیر زمانیست که منابع مادی ومالی خود را ازدیدگاه بلند مدت مورد نظر قرار داده اند ، تنها درسال های اخیر است که به طور جدی به کاربرد همین دیدگاه در زمینه منابع انسانی پرداخته اند. اکنون بسیاری از سازمان ها مایلند که کارمندان خود را به صورت منابعی همانند یک بانک استعداد برای آینده پرورش دهند تا با پیشرفت ورشدآنان ازاین منابع انسانی بهره گیری کنند.
بدین سان بادلایل یادشده روشن میگردد که چرا مبحث انگیزش هم از سوی کسانی که سازمانها رامطالعه میکنند هم آنان که مدیریت را بر عهده دارند، موردتوجه قرار گرفته است. رهنمود های پیشنهاد شده مربوط به انسان اقتصادی به زبان ساده به عنوان پایه ای برای فهمیدن و درک رفتار انسانی درکار، کافی نیست. اکنون نگرش های تازه تر وتفاهم بیشتری لازم است که پیچیدگی های سازمانهای کنونی را دریابد.
دکتر حمید سرایداریان